Tuesday, January 22, 2008

حوا

هنگام پیکار، ناله هایم
هنگام گرسنگی، اشک هایم را
شنیده ای.............دیده ای
تو اما
شمشیر هزاران ساله ی تاریخ،دست هایت
و شوق بی نهایت دریدن و زیستن، چشم هایت
آی مرد -خداوندگار-!1
عصیانم را خواسته ای؟
در آن هنگام که مردان پیغامبر در خالی ِ میان بهشت و دوزخ سرگردان اند
و مردان جنگجو ناگزیر تن بی زره خویش تاب نیاورند
به من نگاه کن
که چگونه
تمامی کرده ها و ناکرده ها را
به ریشخند گرفته ام

Monday, November 05, 2007

ریشخند

......

هزار هزار هزار سال اندوه
هزار هزار هزار بار مرگ


رستاخیز؟


ابد ابد ابد افسوس
تنها تنها تنها خواب

بیداری؟


ریشخند مردگان هزار ساله
تنها پیشکش آفریدگار

Saturday, August 25, 2007

آیه های وبلاگی

 
رفتنی چونان باشکوه
آمدنی چنین هراسناک
 
این سوز ِانجماد,این ولوله ی آتشین
واژه هایی که نخستین  ِشان «کلمه» است
 
-تو را چه میشود مَرد - خداوندگار
که اینسان در هم می آشوبی,پیش میتازی؟
 
مرا چه میشود
که اینسان سر درگمم؟

Tuesday, March 20, 2007

بهار . هیچ

...
بنواز دخترکم
بنواز

امشب تمام جانت را بنواز

بهاری دیگر می آید
بر این بهار خالی بتاز
بنواز

گمگشته آوازهایم را رها کن
با همین فریادهای دیوانه بنواز

خوشا ساز
خوشا نیستی

Sunday, October 15, 2006

فنا

انسان، وقتی مینالد از درد
انسان،وقتی میغرد از خشم
وقتی میگرید...انسان!

رها شده ای میان میلاد و مرگ

خدایان به سُخره اش گرفتند
پیغامبران وعده ی امیدش دادند
و کیمیاگران به بازی ِعمر جاویدش خواندند

و او به چشم بر هم زدنی نیست شد

Sunday, October 01, 2006

luna

چشم که باز کردم ديگر آنجا نبودي
و همه چيز غريب مينمود
کسي در گوشم ميخواند
...venere si accendera`/ I sogni miei risvegliera`/ Salira` con l`oscurita

(برادرکم گفت: يه روزي کر ميشي دختر صداي اين هدفونُ منم دارم ميشنوم )



...Una speranza senza eta`...


گفتم: اگه همچين صدايي داشتم ديگه از... استاد آواز فرياد کشيد : باز هم اشتباه دختر جان باز هم...صدا نه (جانم . فکر، فکر

چشمانم را باز بستم



E so gia` che le seguiro` con l`oscurita`...


...به دخترکي ميانديشم که با نُتي هم خوابه شد




Il Mirto E La Rosa متن ايناليايي ازقطعه ي
Alessandro Safine/آلبوم لونا

Wednesday, December 21, 2005

سکوت

....
وقتی راهی بر نوشتن مرگ نیست

.باید مُرد
***
!مَرد میگوید:بنویس

.مَرد نمیداند در خفقان این کاغذ های سفید مرده ام
…نه جوششی،نه الهامی، نه هیچ مُزخرفی از این دست